دلنوشته هاي من براي دخترم

وطن من

اینجا وطن من است اینجا سرزمین من است اگر همه از موقعیت جغرافیایی وطنشان می گویند من حرفی برای گفتن ندارم اگر تو از غم ریشه ات در باشور و باکور می گویی من حرفی برای گفتن ندارم چرا که وطن من تاریخ و جغرافیا نمی شناسد اینجا وطن من است اینجا سرزمین من است اینجا چهاردیواری است که هیچ گاه سندش به نام من نخواهد بود هیچگاه روی زنگ درش نام مرا نخواهند نوشت هیچگاه هیچ قبضی با نام من نخواهد آمد در هویت فرزندم جایی برای من نیست اینجا وطن من است اینجا سرزمین من است جایی که در هر وضعیت و در هر شرایط و در هر مقامی باید در آن بمانم کار کنم تن بدهم شیر بدهم پیر شوم چروک شوم و بمیرم تا شاید به پاس این س...
29 بهمن 1390

لالايي

تنها مادر است که برای آواز خواندن نیازی به رعایت اصول زیر و بم و تحریر ندارد  زیرا برای لالایی هایش همیشه شنونده ای هست نیازی نیست لالایی را از جایی یاد بگیرد کافی است صدای او با ریتمی که خود می خواهد همراه شود انگاه است که کودکش ارام گوش می کند و آرام می گیرد   لالا دخترکم بخواب   لالا دخملم لالالا لالا شیرینم لالالا لالا عسلم لالالا لالا خانمم لالالا لالا فدات شم لالالا لالا قربونش لالالا
29 بهمن 1390

عزیزم مرواریدای نو مبارک

سلام شکر مامان   چطوری؟ خوش می گذره؟ عزیزم دندون نو مبارک. داری دندونای بالا رو هم در میاری . دو سه روزه خیلی بی قراری می کردی و من نمی دونستم چته تا اینکه فهمیدم عزیز دلم داره دوباره دندون در میاره . البته خیلی کم حرارت بدنت هم بالا رفته . یکی از دندونات نیش زده ولی اون یکی فقط متورمه و دندون پایینیات که می خوره بهش یهو جیغت میره هو ا و دل من کباب میشه. قربون خرگوش خودم. بابایی مثل دفعه پیش نذاشت برات آش دندونی درست کنم. می گه برای بچه های ما اومد نداره  . وقتی اولین دندونت هم در اومد کرمانشاه بودیم البته تو کوله ساره عمه ت فهمید ولی فرداش اومدیم خونه مامان پروانه که با اصرار اون که گفت نمیشه باید یه آشی درست کنیم&n...
26 بهمن 1390

سخنرانی ونه گات مراسم فارغ التحصیلی دانشگاه MIT سال 1997

سلام مامانی   این سخنرانی رو دوست داشتم تو هم بخونی   خانمها، آقایان فارغ التحصیل ،لطفا کرم ضد آفتاب بمالید! اگر میخواستم برای آینده ی شما فقط یک نصیحت بکنم، راه مالیدن کرم ضد آفتاب را توصیه میکردم. خواص مفید آثار مفید و دراز مدت کرم ضد آفتاب توسط دانشمندان ثابت شده است، در حالی که سایر نصایح من هیچ پایه و اساس قابل اعتمادی جز تجربه های پر پیچ و خم شخص بنده ندارند. اینک این نصایح را خدمتتان عرض میکنم. قدر نیرو و زیبایی جوانیتان را بدانید، ولی اگر هم ندانستید، مهم نیست! روزی قدر نیرو و زیبایی جوانی تان را خواهید دانست که طراوت آن رو به افول گذارد. اما باور کنید تا بیست سال دیگر، به عکسهای جوانی خودتان نگاه خواهی...
23 بهمن 1390

جشن مهد

سلام شیرینم برات تعریف کرده بودم که چقدر خاله و داییاتو دوست داری .الان دایی امید اینجاست اومده که برای گلوش بره دکتر. اونقدر دوستش داری که وقتی میره دستشویی پشت سرش میری می شینی دم دستشویی تا بیاد اگه هم دیر بیاد با ها ها کردن صداش می کنی و می زنی به در . الهی قربون دخترم بشم من. دیروز جشن نوروز بود . تو مهد براتون جشن گرفتن و عمو کیهان هم ارگ می زد و بچه ها می رقصیدند. من هم تو رو بغل کردم رفتیم با دیدن باد کنکها از خوشحالی و ذوق داشتی پرواز می کردی . بادکنک ها رو خیلی دوست داری و هرجا ببینی می خوای حتی یه بار تو بغل من بودی من نمی دیدم که پشت سرم یه بادکنک فروشه ، تو با اشاره ازش می خواستی و دستتو دراز می کردی که بهت بده اونم ا...
21 بهمن 1390

ده ماهه شدنت مبارک

سلام شیرینم   الان تو مهد هستی و من سر کار . گل من روز به روز داره شیرین تر میشه. به زیبایی چهار دست و پا میری. دو تا دندون موشی پایین داری ولی دیگه در نیاوردی . اون دو تا رو هم کوله ساره که بودیم  تو هفت ماهگی در آوردی که عمه ت اولین نفر دیدشون و کلی خوشحال شدیم. نای نای یه دستیت هم آدم و ذوق مرگ می کنه . دست دسی باباش میاد هم تا بگیم می کنی . دالی دالی هم کلی بهت حال می ده و دوست داری. شبها هیچی رو خودت نمی کشی و اگر بکشیم بیدار میشی می زنی کنار دوباره می خوابی. نه هم یاد گرفتی می گم گرسنه ته می گی نه میگم چرا ؟ می گی نه . ولی می خوری . کلا دوست داری بگی نه. عاشقتم.
18 بهمن 1390

قربون اشکای دختر خسیس خودم

سلام فدات شم امروز یه صحنه دیدم که دلم ریش شد اشکاتو دیدم. می دونی چی شد من و تو صبح رفتیم مهد ،من آمادت کردم و شیرت دادم و رفتیم که تحویل بنفشه جون و کبری جون مربیات بدم . پارسا که یه پسر هم سن توئه داشت به شدت گریه می کرد و صداش همه جا رو پر کرده بود تا ما رفتیم تو کلاس شما  ، طفلکی منو که با مانتو و مقنعه دید فکر کرد مامانشه آروم شد و خندید و دستاشو دراز کرد که یعنی منو بغل کن منم دلم سوخت در حالی که تو هم بغلم بودی اونم گرفتم . سرشو گذاشت رو سینه مو آروم شد. منم باهاش چند کلمه حرف زدم و قربونت برم و فدات بشم بهش گفتم  کبری جون گفت اذیت میشی آوینا رو بده من . تو که از بغل بودن اون ناراحت بودی با لب و دهن و دست زدن  ...
9 بهمن 1390

خريد لباس

سلام شیرینکم مامان پروانه و دایی مهدی و دایی حامد و خاله آزاده اومدن تهران . مامان پروانه داشت برای دیدن تو پر در میاورد. منم چند تا از شیرین کاریهای تو رو براش تعریف کردم دیگه نتونست نیاد ببینتت. چهارشنبه صبح اومدن جمعه شب می خواستن برن که با اصرار نگهشون داشتیم. ولی میگن امشب میریم. تو این دو سه روز کلی باهاشون کیف کردی . شبها بین منو خاله آزاده می خوابی میری سرتو میذاری رو بازوش می خوابی اوایل فکر کردم با من اشتباه گرفتی شیر می خوای آوردمت پیش خودم گریه کردی و برگشتی بغلش. عاشقشونی حتی من که میگم بیا بغلم تا گرسنه نباشی و از شدت گرسنگی گریه ت نگیره میگی نمیام بغلت. اونا هم که فقط باهات بازی می کنن و همه تون دارین لذت می برین م...
6 بهمن 1390
1